
آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن
بر سینه ما بنشین ای جان منت مسکن
آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن
بر سینه ما بنشین ای جان منت مسکن
سرمست شدم ای جان وز دست شدم ای جان
ای دوست خمارم را از لعل لبت بشکن
ای ساقی هر نادر این می ز چه خم داری
من بنده ظلم تو از بیخ و بنم برکن
هم پردهٔ من میدر هم خون دلم میخور
آخر نه توی با من شاباش زهی ای من
از دوست ستم نبود بر مست قلم نبود
جز عفو و کرم نبود بر مست چنین مسکن
از معدن خویش ای جان بخرام در این میدان
رونق نبود زر را تا باشد در معدن
با لعل چو تو کانی غمگین نشود جانی
در گور و کفن ناید تا باشد جان در تن
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان بشنو چه به اسرارم می آید از آن…
سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری وصف قلندرست و قلندر از او بری گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست زیرا…
مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری هر آنچ دوش میگفتم ز بیخویشی و بیماری وگر ناگه قضاء الله از…
ای دل سرگشته شده در طلبِ یاوهروی چند بگفتم که مده دل به کسی بیگروی بر سر شطرنجْ بُتی جامهکنی کیسهبُری با…
صاف جانها سوی گردون میرود درد جانها سوی هامون میرود چشم دل بگشا و در جانها نگر چون بیامد چون شد و…
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می مینخورم پیش تو شاها داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا…
ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون خیرهٔ عشقت چو من، این فلکِ سرنگون میدر و میدوز تو، میبر و میسوز…
نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟! چرا بهر دشمن ز چاکر بریدی؟! چه سوگند خوردی؟! چه دل سخت کردی که گویی که هرگز…