
آرایش باغ آمد این روی چه روی است این
مستی دماغ آمد این بوی چه بوی است این
آرایش باغ آمد این روی چه روی است این
مستی دماغ آمد این بوی چه بوی است این
این خانه جنات است یا کوی خرابات است
یا رب که چه خانهست این یا رب که چه کوی است این
در دل صفت کوثر جویی ز می احمر
دل پر شده از دلبر یا رب که چه جوی است این
ای بر سر هر پشته از درد تو صد کشته
تو پرده فروهشته ای دوست چه خوی است این
جانها که به ذوق آمد در عشق دو جوق آمد
در عشق شراب است آن در عشق سبوی است این
در جهان گر بازجویی نیست بیسودا سری لیک این سودا غریب آمد به عالم نادری جمله سوداها بر این فن عاقبت حسرت…
دوش خوابی دیدهام خود عاشقان را خواب کو کاندرون کعبه میجستم که آن محراب کو کعبه جانها نه آن کعبه که چون…
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر کوری هشیاران ده آن جام سلطانی…
بار دگر جانب یار آمدیم خیره نگر سوی نگار آمدیم بر سر و رو سجده کنان جمله راه تا سر آن گنج…
نقشبند جان که جانها جانب او مایلست عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست آنکه باشد بر زبانها لا احب…
زهی چشم مرا حاصل شده آیین خون ریزی ز هجران خداوندی شمس الدین تبریزی ایا خورشید رخشنده متاب از امر او سر…
نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست…
رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی جویای هر چه هستی میدانک عین آنی خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد…