غزل شمارهٔ ۹۷۵ – آتش افکند در جهان جمشید

مولانا molana

آتش افکند در جهان جمشید
از پس چار پرده چون خورشید
خنک او را که شد برهنه ز بود
وای آن را که جست سایه بید
دل سپیدست و عشق را رو سرخ
زان سپیدی که نیست سرخ و سپید
عشق ایمن ولایتیست چنانک
ترس را نیست اندر او امید
هر حیاتی که یک دمش عمرست
چون برآید ز عشق شد جاوید
یک عروسیست بر فلک که مپرس
ور بپرسی بپرس از ناهید
زین عروسی خبر نداشت کسی
آمدند انبیا به رسم نوید
شمس تبریز خسرو عهدست
خسروان را هله به جان بخرید

مولانا molana

مطالعه بیشتر