
گل سرخ دیدم شدم زعفرانی
یکی لعل دیدم شدم زر کانی
گل سرخ دیدم شدم زعفرانی
یکی لعل دیدم شدم زر کانی
دلم چون ستاره شبی در نظاره
به هر برج میشد به چرخ معانی
چو در برج عشاق پا درنهاد او
سری کرد ماهی ز افلاک جانی
چو آن مه برآمد به چشمش درآمد
زمین درنگنجد از آن آسمانی
دلم پاره پاره بشد عشق باره
که هر پاره من دهد زو نشانی
چو از بامداد او سلامی بداد او
مرا از سلامش ابد شد جوانی
چو بر روی من دید آثار مجنون
ز رحمت بیامد بر من نهانی
بگفت ای فلانی چرا تو چنانی
چنین من از آنم که تو آن چنانی
چه سرها که داند چه درها فشاند
چه ملکی که راند کسی کش بخوانی
چه ماه و چه گردون چه برج و چه هامون
همه رمز آنست دریاب ار آنی
اگر شرح خواهی ببین شمس تبریز
چو او را ببینی تو او را بدانی
ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند باده عشق عمل کرد و همه افتادند همه را از تبش عشق قبا تنگ آمد…
هر جور کهز تو آید بر خود نهم غرامت جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت ای ماهروی از…
صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد ز رندان کیست این کاره…
رسم نو بین که شهریار نهاد قبله مان سوی شهر یار نهاد نقد عشاق را عیار نبود او ز کان کرم عیار…
یار ما دلدار ما، عالم اسرار ما یوسف دیدار ما، رونق بازار ما بر دم امسال ما، عاشق آمد پار ما مفلسانیم…
ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما خواب ببر ز چشم ما چون…
تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری چگونه رطل گران خوار را به دست آری به جان من به خرابات آی یک…
از آتش روی خود اندر دلم آتش زن و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن ای جان خوش ساده از…