
چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی
صلا ای کهنه اسلامان به مهمانی به مهمانی
چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی
صلا ای کهنه اسلامان به مهمانی به مهمانی
دل ایمان ز تو شادان زهی استاد استادان
تو خود اسلام اسلامی تو خود ایمان ایمانی
بصیرت را بصیرت تو حقیقت را حقیقت تو
تو نور نور اسراری تو روح روح را جانی
اگر امداد لطف تو نباشد در جهان تابان
درافتد سقف این گردون بیارد رو به ویرانی
چو بردابرد جاه تو ورای هر دو کون آمد
زهی سرگشتگی جانها زهی تشکیک و حیرانی
همیجویم به دو عالم مثالی تا تو را گویم
نمییابم خداوندا نمیگویی که را مانی
ز درمانها بری گشتم نخواهم درد را درمان
بمیرم در وفای تو که تو درمان درمانی
الا ای جان خون ریزم همیپر سوی تبریزم
همیگو نام شمس الدین اگر جایی تو درمانی
صفاتت ای مه روشن عجایب خاصیت دارد
که او مر ابر گریان را دراندازد به خندانی
ایا دولت چو بگریزی و زین بیدل بپرهیزی
ز لطف شاه پابرجا به دست آیی به آسانی
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست از دور ببینی تو مرا…
ای آفتاب سرکشان با کهکشان آمیختی مانند شیر و انگبین با بندگان آمیختی یا چون شراب جان فزا هر جزو را دادی…
یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال کم انادی انظر و نقتبس من نورکم قد…
تازه شد از او باغ و بر من شاخ گل من نیلوفر من گشته است روان در جوی وفا آب حیوان از…
بیار مطرب بر ما کریم باش کریم به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم دلم چو آتش چون در دمی شود زنده…
ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا شاد آمدیت از سفر خانه خدا روز از سفر به فاقه و…
بگو ای تازه رو، کم کن ملولی که تو رو تازه از اصل اصولی خیالی گول گیری گر بیاید چنین داند که…
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من قصد کنی…