
همتم شد بلند و تدبیرم
جز به پیش تو من نمیمیرم
همتم شد بلند و تدبیرم
جز به پیش تو من نمیمیرم
تو دهانم گرفتهای که خموش
تو دهان گیر و من جهان گیرم
زان ز عالم ربودهام حلقه
که به دست توست زنجیرم
پیر ما را ز سر جوان کردهست
لاجرم هم جوان و هم پیرم
چون گشاد من از کمان تو است
راست رو خصم دوز چون تیرم
با گشادت چه جای تیر و کمان
هر دو را بشکنم بنپذیرم
دیدن غیر تو نفاق بود
من نه مرد نفاق و تزویرم
با من آمیختی چو شکر و شیر
چون شکر در گداز از آن شیرم
طاقتم طاق شد ز جفتی خویش
در میفکن دگر به تأخیرم
درد تأخیر چون برآرد دود
بر رَود تا اثیر تأثیرم
بیا ای زیرک و بر گول میخند بیا ای راه دان بر غول میخند چو در سلطان بیعلت رسیدی هلا بر علت…
گرچه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی و آنک نفی محض باشد گرچه اثباتی کنی آنک او رد دل است از…
آه که دلم برد غمزههای نگاری شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه درد و غم…
مرحبا ای جان باقی پادشاهِ کامیار روحبخش هر قَران و آفتاب هر دیار این جهان و آن جهان هر دو غلام امر…
ای وصل تو آب زندگانی تدبیر خلاص ما تو دانی از دیده برون مشو که نوری وز سینه جدا مشو که جانی…
به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی بجوشد از تک دل چشمه چشمه شیرینی کلید حاجت خلقان بدان شدهست دعا که…
ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو همه از عشق…
ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف از چپ و راست…