
هل طربا لعاشق وافقه زمانه
افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه
هل طربا لعاشق وافقه زمانه
افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه
هدده فراقه من غمرات یومه
ثم اتاه لیله من قمر امانه
قال لبدره لقد احرق فیک باطنی
قال له حبیبه صرت انا ضمانه
لا کقتول عاشق یقتلنا بشارق
حان وفاتنا و لا یمکننا بیانه
اعظم کل شهوه هان لدی وصاله
اطیب کل طیب ظل لنا مکانه
قد کفر الذی اتی من مثل لوجهه
ان قمر ینوبه او شجر وبانه
اکرم من نفوسنا طیف خیال وجهه
افضل من عیوننا کان لنا عیانه
رب لسان قائل یلفظ نار خده
احرق من شراره یومئذ لسانه
احرقه شراره ثم اتی نهاره
نوره بناطق اصبح ترجمانه
وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر روحک روح البقا حسنک نور البصر دشمن تو در هنر شد به مثل دم خر چند…
گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری تشنیع زنان بودم بر عهد وفاداری غماز غمت گفتا در خانه بجوی آخر…
ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای وی مطربی که آن غزل تر گرفتهای ای زهرهای که آتش در آسمان زدی مریخ…
بیار باده که اندر خمار خمارم خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم بیار جام شرابی که رشک خورشید است به جان عشق…
مست و خوشی باده کجا خوردهای؟ این مه نو چیست که آوردهای؟ ساغر شاهانه گرفتی به کف گلشکر نادره پروردهای پردهٔ ناموس…
ما شادتریم یا تو ای جان ما صافتریم یا دل کان در عشق خودیم جمله بیدل در روی خودیم مست و حیران…
آمد آن خواجه سیماترش وان شکرش گشته چو سرکا ترش با همگان روترش است ای عجب یا که به بیرون خوش و…
خرامان میروی در دل، چراغافروز جان و تن زهی چشموچراغ دل، زهی چشمم به تو روشن زهی دریای پر گوهر، زهی افلاک…