
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته
سپیده دم بدمید و سپیده میساید که ویس روز رخ خویش را بیاراید غلام روز دلم کو به جای صد سالست سپیده…
من ز گوش او بدزدم حلقه دیگر نهان تا نداند چشم دشمن ور بداند گو بدان بر رخم خطی نبشت و من…
منم غرقه درون جوی باری نهانم میخلد در آب خاری اگر چه خار را من مینبینم نیم خالی ز زخم خار باری…
هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو…
ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم تا غرقه شدهست از تو در خون جگر خوابم از کان شکر جستن…
کار همه محبان همچون زرست امشب جان همه حسودان کور و کرست امشب دریای حسن ایزد چون موج میخرامد خاک ره از…
الا فیالغشق تشریفی و عیدی تعالوا نحو عشق منستزید دعانا من تعالی عن حدود نجیالمحدود بالعین الحدید دعانا بحر ذی ماء فرات…
حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع دهد تن مزن برآور سنگ به خویش آی و چنین خویش…