
هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی
دید غرض که فقر بد بانگ الست را بلی
هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی
دید غرض که فقر بد بانگ الست را بلی
عالم خاک همچو تل فقر چو گنج زیر او
شادی کودکان بود بازی و لاغ بر تلی
چشم هر آنک بسته شد تابش حرص خسته شد
و آنک ز گنج رسته شد گشت گران و کاهلی
گنج جمال همچو مه جانش بدیده گفته خه
بر ره او هزار شه آه شگرف حاصلی
وصف لبش بگفتمی چهره جان شکفتمی
راه بیان برفتمی لیک کجاست واصلی
جان بجهان و هم بجه سر بمکش سرک بنه
گرچه درون هر دو ده نیست درون قابلی
ای تبریز مشتهر بند به شمس دین کمر
ز آنک مبارک است سر بر کف پای کاملی
جانا بیار باده و بختم بلند کن زان حلقههای زلف دلم را کمند کن مجلس خوش است و ما و حریفان همه…
جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر من فضل رب عنده کل الخطایا تغتفر اوحی الیکم ربکم انا غفرنا ذنبکم فارضوا…
برفت یار من و یادگار ماند مرا رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم…
بت بینقش و نگارم جز تو یار ندارم توی آرام دل من مبر ای دوست قرارم ز جفای تو حزینم جز عشقت…
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را…
در این رقص و در این های و در این هو میان ماست گردان میر مه رو اگر چه روی میدزدد ز…
یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا و استفتشوا من یسعد یلقون این السید العشق نور مرتفع و السر نعم المکترع نهر…
ای جان جان جانها جانی و چیز دیگر وی کیمیای کانها کانی و چیز دیگر ای آفتاب باقی وی ساقی سواقی وی…