
جز صلاح الدین صلاح الدین و بس
گر ز سر سر او دانستهای
دم فروکش تا نداند هیچ کس
سینه عاشق یکی آبیست خوش
جانها بر آب او خاشاک و خس
چون ببینی روی او را دم مزن
کاندر آیینه زیان باشد نفس
از دل عاشق برآید آفتاب
نور گیرد عالمی از پیش و پس
آن عشرت نو که برگرفتیم پا دار که ما ز سر گرفتیم آن دلبر خوب باخبر را مست و خوش و بیخبر…
بداد پندم استاد عشق ز استادی که هین بترس ز هر کس که دل بدو دادی هر آن کسی که تو از…
نَحْنُ إِلَیٰ سَیِّدِنَا رَاجِعُون طَیِّبَةَ النَّفْسِ بِهِ طَائِعُون سَیِّدُنَا یُصْبِحُ یَبْتَاعُنَا أَنْفُسَنَا نَحْنُ لَهُ بَائِعُون یَفْسُدُ إِنْ جَاعَ إِلَیٰ مَأْکَلٍ نَحْنُ إِلَیٰ…
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی تا تو نشوی رسوا آن سر…
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن دوستان را شاد گردان دشمنان را کور کن از پس کوهی برآ و سنگها را…
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا درد این جهان باشد برای من مَگری و مگو: «دریغ…
سماع آرام جان زندگانست کسی داند که او را جان جانست کسی خواهد که او بیدار گردد که او خفته میان بوستانست…
ای شب خوش رو که توی مهتر و سالار حبش ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش عشق…