
میبینمت که عزم جفا میکنی مکن
عزم عتاب و فرقت ما میکنی مکن
میبینمت که عزم جفا میکنی مکن
عزم عتاب و فرقت ما میکنی مکن
در مرغزار غیرت چون شیر خشمگین
در خونم ای دو دیده چرا میکنی مکن
بخت مرا چو کلک نگون میکنی مکن
پشت مرا چو دال دوتا میکنی مکن
ای تو تمام لطف خدا و عطای او
خود را نکال و قهر خدا میکنی مکن
پیوند کردهای کرم و لطف با دلم
پیوند کرده را چه جدا میکنی مکن
آن بیذقی که شاه شدهست از رخ خوشت
بازش به مات غم چه گدا میکنی مکن
آن بندهای که بدر شد از پرتو رخت
چون ماه نو ز غصه دوتا میکنی مکن
گر گبر و مؤمن است چو کشته هوای توست
بر گبر کشته تو چه غزا میکنی مکن
بیهوش شو چو موسی و همچون عصا خموش
مانند طور تو چه صدا میکنی مکن
ای خواب! به جان تو! زحمت بِبَری امشب وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب هر جا که بپری تو ویران شود…
چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟ جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا چند بکردی طواف…
عاشقم از عاشقان نگریختم وز مصاف ای پهلوان نگریختم حمله بردم سوی شیران همچو شیر همچو روبه از میان نگریختم قصد بام…
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد روزیست اندر شب نهان ترکی میان…
با رخ چون مشعله بر در ما کیست آن هر طرفی موج خون نیم شبان چیست آن در کفنِ خویشتن رقصکنان مردگان…
ندارد مجلس ما بیتو نوری که مجلس بیتو باشد همچو گوری بیایی یا بدان سومان بخوانی ز فضلت این کرامت نیست دوری…
ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر گویی که نَزَد مرگْ تو را حلقه بهدر بر بِنْدیش از آن روز که…
یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه کز چهره بزد آتش در خیمه و در…