
من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم
پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم
من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم
پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم
نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم
مرغ گشاده پایم برگ قفس ندارم
من ابر آب دارم چرخ گهرنثارم
بر تشنگان خاکی آب حیات بارم
موسی بدید آتش آن نور بود دلخوش
من نیز نورم ای جان گرچه ز دور نارم
شاخ درخت گردان اصل درخت ساکن
گرچه که بیقرارم در روح برقرارم
من بوالعجب جهانم در مشت گل نهانم
در هر شبی چو روزم در هر خزان بهارم
با مرغ شب شبم من با مرغ روز روزم
اما چو باخود آیم زین هر دو برکنارم
آن لحظه باخود آیم کز محو بیخود آیم
شش دانگ آن گهم که بیرون ز پنج و چارم
جان بشر به ناحق دعویش اختیار است
بیاختیار گردد در فر اختیارم
آن عقل پرهنر را بادی است در سر او
آن باد او نماند چون بادهای درآرم
سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام دل غریب بیابد ز نامه شان آرام شکفته گردد از این باد شاخههای خرد گشاده گردد…
جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود گر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بود…
المنه لله که ز پیکار رهیدیم زین وادی خم در خم پرخار رهیدیم زین جان پر از وهم کژاندیشه گذشتیم زین چرخ…
دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی در این مه چون در دوزخ ببندی هزاران در ز جنت برگشایی نخواهد…
دی بر سرم تاج زری بنهاده است آن دلبرم چندانک سیلی می زنی آن می نیفتد از سرم شاه کله دوز ابد…
ای گشته ز شاه عشق شهمات در خشم مباش و در مکافات در باغ فنا درآ و بنگر در جان بقای خویش…
برات آمد برات آمد بنه شمع براتی را خضر آمد خضر آمد بیار آب حیاتی را عمر آمد عمر آمد ببین سرزیر…
عشق جانان مرا ز جان ببرید جان به عشق اندرون ز خود برهید زانک جان محدثست و عشق قدیم هرگز این در…