
ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی
ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی
ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی
ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی
از جان و جهان رسته چون پسته دهان بسته
دمها زده آهسته زان راز که گفتستی
ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت
دستی صنما دستی میزن که از این دستی
عاشق شده بر پستی بر فقر و فرودستی
ای جمله بلندیها خاک در این پستی
جز خویش نمیدیدی در خویش بپیچیدی
شیخا چه ترنجیدی بیخویش شو و رستی
بربند در خانه منمای به بیگانه
آن چهره که بگشادی و آن زلف که بربستی
امروز مکن جانا آن شیوه که دی کردی
ما را غلطی دادی از خانه برون جستی
صورت چه که بربودی در سر بر ما بودی
برخاستی از دیده در دلکده بنشستی
شد صافی بیدردی عقلی که توش بردی
شد داروی هر خسته آن را که توش خستی
ای دل بر آن ماهی زین گفت چه میخواهی
در قعر رو ای ماهی گر دشمن این شستی
سماع از بهر جانِ بیقرارست سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟! مشین این جا تو با اندیشه خویش اگر مردی برو آن جا…
ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون خیرهٔ عشقت چو من، این فلکِ سرنگون میدر و میدوز تو، میبر و میسوز…
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم حرام دارم با مردمان سخن گفتن…
آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا مینکند محرم جان محرم اسرار مرا نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش…
دعا گویی است کار من بگویم تا نطق دارم قبول تو دعاها را بر آن باری چه حق دارم به گرد شمع…
هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک در گفتن و خاموشی ای یار سلام علیک از جان همه قدوسی وز…
چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی این جان و عقل مسکین کی…
گر گمشدگان روزگاریم ره یافتگان کوی یاریم گم گردد روزگار چون ما گر آتش دل بر او گماریم نی سر ماند نه…