
لا یغرنک سد هوس عن رایی
کم قصور هدمت من عوج الارآء
لا یغرنک سد هوس عن رایی
کم قصور هدمت من عوج الارآء
اشتهی انصح لکن لسانی قفلت
اننی انصح بالصمت علی الاخفاء
این همه ترس و نفاق و دودلی باری چیست
نه که در سایه و در دولت این مولایی؟!
بیم ازان میکندت، تا برود بیم از تو
یار ازان میگزدت، تا همه شکرخایی
شمس تبریز شمعیست که غایب گردد
شب چو شد روز چرا منتظر فردایی؟!
بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست بدانک مست تجلی به ماه راه نماست میان روز شتر بر سر مناره رود هر…
در غیب پر، این سو مپر ای طایر چالاک من هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من عالم چه…
هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره که بود در تک دریا کف دریا به کناره چو رخ شاه…
اندر میان جمع چه جان است آن یکی یک جان نخوانمش که جهان است آن یکی سوگند میخورم به جمال و کمال…
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد ز فلک فتاد طشتم به…
بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی فغان برخاست از جانهای مجنونان روحانی میان نعرهها بشناخت آواز مرا آن شه که صافی گشته…
امروز روز شادی و امسال سال گل نیکوست حال ما که نکو باد حال گل گل را مدد رسید ز گلزار روی…
صنما به چشم شوخت که به چشم اشارتی کن نفسی خراب خود را به نظر عمارتی کن دل و جان شهید عشقت…