ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم
تظنون ان الحق فیما عذلتم
و ما ضاء ذاک البدر الا لاهله
و غادرکم انواره فضللتم
فما مل من ذاق الصبابه و الهوی
و انکم ما ذقتم فمللتم
و ان ذقتموا ما ذقتموه بحقها
و لا مشرب العشاق یوما وصلتم
مولانا
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت گفتا که چند رانی گفتم که تا…
مولانا
در این دم همدمی آمد خمش کن که او ناگفته می داند خمش کن ز جام باده خاموش گویا تو را بی‌خویش…
مولانا
من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم من آن گدای عورم کز شاه خشم کردم از لطفم آن یگانه می خواند…
مولانا
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم آب حیات توایم گرچه به شکل آتشیم تو جو کبوتربچه زاده…
مولانا
ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت چون چنین است صنم پند…
مولانا
خیاط روزگار به بالای هیچ مرد پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد بنگر هزار گول سلیم اندر این جهان دامان زر…
مولانا
شیردلا صد هزار شیردلی کرده‌ای در کرم از آفتاب نیز سبق برده‌ای چشم ببند و بکن بار دگر رحمتی بشکن سوگند را…
مولانا
گر تو کنی روی ترش زحمت از این جا ببرم گر تو میی من قدحم ور ترشی من کبرم عبس وجها سندی…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی