
روز باران است و ما جو می کنیم
بر امید وصل دستی می زنیم
روز باران است و ما جو می کنیم
بر امید وصل دستی می زنیم
ابرها آبستن از دریای عشق
ما ز ابر عشق هم آبستنیم
تو مگو مطرب نیم دستی بزن
تو بیا ما خود تو را مطرب کنیم
روشن است آن خانه گویی آن کیست
ما غلام خانههای روشنیم
ما حجاب آب حیوان خودیم
بر سر آن آب ما چون روغنیم
ای دشمن عقل و جان شیرین نور موسی و طور سینین ای دوست که زهره نیست جان را تا از تو نشان…
اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم ز شرطها بگذشتیم و رایگان کردیم اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد نه…
آنکه چون ابر خواند کف ترا کرد بیداد بر خردمندی او همیگرید و همیبخشد تو همیبخشی و همیخندی همچو یوسف گناه تو…
بازم صنما چه میفریبی بازم به دغا چه میفریبی هر لحظه بخوانیم که ای دوست ای دوست مرا چه میفریبی عمری تو…
صد دهل میزنند در دل ما بانگ آن بشنویم ما فردا پنبه در گوش و موی در چشمست غم فردا و وسوسه…
قد رجعنا قد رجعنا جائیا من طورکم انظرونا انظرونا نقتبس من نورکم کل من یرجو وجودا یغتنم من جودکم کل من ارداه…
ناله بلبل بهار کنیم تا بدان بلبلان شکار کنیم کار او ناز و کار ما لابه است گر ننالیم پس چه کار…
برست جان و دلم از خودی و از هستی شدست خاص شهنشاه روح در مستی زهی وجود که جان یافت در عدم…