در کوی کی می‌گردی ای خواجه چه می‌خواهی
پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی
گر بسته شدی از وی رسته ز همه بندی
نی خدمت کس خواهی نی خسروی و شاهی
شد خدمت تو دستان چون خدمت سرمستان
در آب سجود آری بی‌مسله چو ماهی
چون مست و خراب آمد سجده گهش آب آمد
فارغ ز ثواب آمد فرد از ره و بیراهی
کو ره چو در این آبی کو سجده چو محرابی
نی ظالم و نی تایب نی ذاکر و نی ساهی
مولانا
ای قلب و درست را روایی پیش تو که زفت کیمیایی در ره خر بد ز اسب رهوار از فضل تو کرده…
مولانا
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش‌مذهب جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب زان نورِ همه عالم هر شیوه همی‌نالم…
مولانا
دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو من آن دیوانه بندم که دیوان…
مولانا
ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده دزدیده دل ز حسنت از عشق…
مولانا
ای امتان باطل بر نان زنید بر نان وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان حیوان علف کشاند غیر علف نداند…
مولانا
ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او عقل و خرد خیره او دل شکرآکنده او چیست مراد سر ما ساغر…
مولانا
اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان فلک اندر سجود آید نهد سر از بن دندان الا یا صاح لا تعجل بقتلی…
مولانا
چرا کوشد مسلمان در مسلمان را فریبیدن بسی صنعت نمی‌باید پریشان را فریبیدن بدریدی همه هامون ز نقش لیلی و مجنون ولی…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی