
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم
آب حیات توایم گرچه به شکل آتشیم
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم
آب حیات توایم گرچه به شکل آتشیم
تو جو کبوتربچه زاده این لانهای
گر تو نیایی به خود مات از این سو کشیم
حاضر ما شو که ما حاضر آن شاهدیم
مست می اش می شویم باده از او می چشیم
تیزروان همچو سیل گرچه چو که ساکنیم
نعره زنان همچو رعد گرچه چنین خامشیم
جان چو دریا تو راست بر کف خود نه بیا
گرچه که ما همچو چرخ بیگنهی می کشیم
زان سوی این پنج حس نوبت ما پنج کن
کان سوی این شش جهت خسرو این هر ششیم
در پی سرنای عشق تیزدم و دلنواز
کز رگ جان همچو چنگ بهر تو در نالشیم
صحت دعوی عشق مسند و بالش مجو
ما نه چو رنجورکان عاشق آن بالشیم
نور فلک شمس دین مفخر تبریز ما
از رخ آن آفتاب چرخ درون مه وشیم
راحٌ بِفیها وَ الرَّوحُ فیها کَم أشتَهیها قُم فَاْسقِنیها این راز یارست این ناز یارست آواز یارست قم فاسقنیها أدرَکتُ ثاری قَبَّلتُ…
ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا هم ناظر روی تو هم…
میگفت چشم شوخش با طره سیاهش من دم دهم فلان را تو درربا کلاهش یعقوب را بگویم یوسف به قعر چاهست چون…
خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست گفتمش آخر پی یک وصل چندین…
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوشمذهب جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب زان نورِ همه عالم هر شیوه همینالم…
روز شادی است بیا تا همگان یار شویم دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم چون در او دنگ شویم و…
یا شبه الطیف لی انت قریب بعید جمله ارواحنا تغمس فیما ترید نوبت آدم گذشت نوبت مرغان رسید طبل قیامت زدند خیز…
به بخت و طالع ما ای افندی سفر کردی از این جا ای افندی چراغم مرد و دودم رفت بالا دو چشمم…