
جان منی جان منی جان من
آن منی آن منی آن من
جان منی جان منی جان من
آن منی آن منی آن من
شاه منی لایق سودای من
قند منی لایق دندان من
نور منی باش در این چشم من
چشم من و چشمه حیوان من
گل چو تو را دید به سوسن بگفت
سرو من آمد به گلستان من
از دو پراکنده تو چونی بگو
زلف تو حال پریشان من
ای رسن زلف تو پابند من
چاه زنخدان تو زندان من
دست فشان مست کجا میروی
پیش من آ ای گل خندان من
من ز وصلت چون به هجران می روم در بیابان مغیلان می روم من به خود کی رفتمی او می کشد تا…
ای جهان را دلگشا اقبال عشق یفعل الله ما یشا اقبال عشق ای صفا و ای وفا در جور عشق ای خوشا…
برجه که بهار زد صلایی در باغ خرام چون صبایی از شاخ درخت گیر رقصی وز لاله و که شنو صدایی ریحان…
کی باشد کاین قفس چمن گردد و اندرخور گام و کام من گردد این زهر کشنده انگبین بخشد وین خار خلنده یاسمن…
سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی صورت این طلسم را هیچ کسی بدید نی میکشدم به هر طرف قوت…
لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا تا از لب دلدار شود مست و شکرخا تا از لب تو…
یا صغیر السن یا رطب البدن یا قریب العهد من شرب اللبن هاشمی الوجه ترکی القفا دیلمی الشعر رومی الذقن روحه روحی…
مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد مطربا این…