
من نیک سبک گشتم آن رطل گران زوتر
از باده بسی ساغر فربه کن هر لاغر
هر چند سبک دستی ای دست از آن زوتر
ای بر در و بام تو از لذت جام تو
جانها به صبوح آیند من از همگان زوتر
سودای تو میآرد زان می که نه قی آرد
از سینه به چشم آید از نور عیان زوتر
کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر هنوز خواجه در اینست ریش خواجه نگر عجب که خواجه به رنگی…
آخر ای دلبر تو ما را مینجویی اندکی آخر ای ساقی ز غم ما را نشویی اندکی آخر ای مطرب نگویی قصه…
شرح دهم من که شب از چه سیهدل بود هر کی خورد خونِ خلق زشت و سیهدل شود چون جگر عاشقان میخورد…
تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم نظری کرد سوی خوبی تو…
اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین…
تماشا مرو نک تماشا توی جهان و نهان و هویدا توی چه این جا روی و چه آن جا روی که مقصود…
ای دو چشمت جاودان را نکتهها آموخته جانها را شیوههای جان فزا آموخته هر چه در عالم دری بستهست مفتاحش توی عشق…
از حلاوتها که هست از خشم و از دشنام او میستیزم هر شبی با چشم خون آشام او دامهای عشق او گر…