
به خدا گل ز تو آموخت شکر خندیدن
به خدا که ز تو آموخت کمر بندیدن
به خدا گل ز تو آموخت شکر خندیدن
به خدا که ز تو آموخت کمر بندیدن
به خدا چرخ همان دید که من دیدستم
ور نه دیدی ز چه بودیش به سر گردیدن
گفتم ای نی تو چنین زار چرا می نالی
گفت خوردم دم او شرط بود نالیدن
گفتم ای ماه نو این جمله گداز تو ز چیست
گفت کاهش دهدم فایده بالیدن
فایده زفت شدن در کمی و کاستن است
از پی خرج بود مکسبهها ورزیدن
پر پروانه پی درک تف شمع بود
چونک آن یافت نخواهد پر و دریازیدن
در فنا جلوه شود فایده هستیها
پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن
پس خمش باش همیخور ز کمانهاش خدنگ
چون هنر در کمیت خواهد افزاییدن
ای شه جاودانی وی مه آسمانی چشمه زندگانی گلشن لامکانی تا زلال تو دیدم قصه جان شنیدم همچو جان ناپدیدم در تک…
آن کز دهن تو رنگ دارد انصاف که رزق تنگ دارد وان کس که جدل ببست با تو با عمر عزیز جنگ…
ای از تو من برسته ای هم توام بخورده هم در تو میگدازم چون از توام فسرده گه در کفم فشاری گه…
سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام دل غریب بیابد ز نامه شان آرام شکفته گردد از این باد شاخههای خرد گشاده گردد…
روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو عشرت چون شکر ما را تو نگهدار و مرو عشوه دهد دشمن من عشوه او…
اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد گر این درخت بخندد از آن بهار چه باشد وگر به پیش من آید خیال…
یا منیر الخد یا روح البقا یا مجیر البدر فی کبد السما انت روح الله فی اوصافه انت کشاف الغطا بحر العطا…
اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم وگر سگان تو را فرش سیم خام کنیم وگر همای تو را هر…