مولانا
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی تو شراب و…
مولانا
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو چو مرا یافته‌ای صحبت هر خام مجو همه سرسبزی جان تو ز اقبال…
مولانا
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد برگیر و دهل می‌زن کآن ماه پدید آمد عید آمد ای مجنون! غلغل…
مولانا
تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری چه خوش است این صبوری چه کنم نمی‌گذاری سر این خدای داند که…
مولانا
بنشسته به گوشه‌ای دو سه مست ترانه گو ز دل و جان لطیفتر شده مهمان عنده ز طرب چون حشر شود سرشان…
مولانا
آن مه که هست گردون گردان و بی‌قرارش وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش هر لحظه اختیاری نو نو…
مولانا
ای مطرب دل برای یاری را در پرده زیر گوی زاری را رو در چمن و به روی گل بنگر همدم شو…
مولانا
درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی