
ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او
ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او
خانه شادی است دلم غصه ندارم چه کنم
هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او
کی هلدم با خود کی میدهدم بر سر می
گل دهدم در مه دی بلبل گلزارم از او
من خوش و تو نیم خوشی جهد بکن تا بچشی
تا قدحی میبکشی ز آنک گرفتارم از او
سپیده دم بدمید و سپیده میساید که ویس روز رخ خویش را بیاراید غلام روز دلم کو به جای صد سالست سپیده…
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم زیرا که توی کارم زیرا که توی بارم از قند تو می نوشم…
پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند از پاک میپذیرد در خاک میرساند در عشق بیقرارش بنمودنست کارش از عرش میستاند…
دانی که کجا جویی ما را به گه جستن در گردش چشم او آن نرگس آبستن در دل چو خیال او تابد…
عشق خامش طرفهتر یا نکتههای چنگ چنگ آتش ساده عجبتر یا رخ من رنگ رنگ برق آن رخ را چه نسبت با…
دل با دل دوست در حنین باشد گویای خموش همچنین باشد گویم سخن و زبان نجنبانم چون گوش حسود در کمین باشد…
صبر مرا آینه بیماریست آینه عاشق غمخواریست درد نباشد ننماید صبور که دل او روشن یا تاریست آینه جوییست نشان جمال که…
چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی که عشق سلطنت است و کمال و خودکامی پلنگ عشق چه ترسد ز رنگ…