
ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران
کن شکر با شکوران تو فتنه را مشوران
ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران
کن شکر با شکوران تو فتنه را مشوران
من مرد فتنه جویم من ترک این نگویم
من دست از او نشویم تو فتنه را مشوران
سرخیل بیدلانم استاد منبلانم
من عاشق فلانم تو فتنه را مشوران
از من مپرس چونم میبین که غرق خونم
این هم نهام فزونم تو فتنه را مشوران
من رستمم و روحم طوفان قوم نوحم
سرمست آن صبوحم تو فتنه را مشوران
تو نقش را نخوانی زیرا در این جهانی
تا این قدر بدانی تو فتنه را مشوران
مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب عود را درسوز و بربط را بکوب این ننالد تا نکوبی بر رگش وان…
هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه که چو سیمرغ ببیند بجهد مست ز لانه بجز از دست فلانی…
تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم تو رئیسی و امیری…
طواف حاجیان دارم به گرد یار میگردم نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار میگردم مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن برای…
آخر گل و خار را بدیدی روز و شب تار را بدیدی بس نقش و نگار درشکستی تا نقش و نگار را…
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من نور دو دیده…
کی باشد کاین قفس چمن گردد و اندرخور گام و کام من گردد این زهر کشنده انگبین بخشد وین خار خلنده یاسمن…
ای کز تو همه جفا وفا شد آن عهد و وفای تو کجا شد با روی تو سور شد عزاها بی روی…