
ای جان ای جان فی ستر الله
اشتر میران فی ستر الله
ای جان ای جان فی ستر الله
اشتر میران فی ستر الله
جام آتش درکش درکش
پیش سلطان فی ستر الله
ساغر تا لب میخور تا شب
اندر میدان فی ستر الله
چشمش را بین خشمش را بین
پنهان پنهان فی ستر الله
یاری شنگی پروین رنگی
آمد مهمان فی ستر الله
دیدم مستش خستم دستش
آسان آسان فی ستر الله
ساقی برجه باده درده
پنگان پنگان فی ستر الله
تا باد سعادت ز محمد خبر افکند زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند از حال گدا نیست عجب گر شود…
ایا هوای تو در جانها سلام علیک غلام میخری ارزان بها سلام علیک ایا کسی که هزاران هزار جان و روان همیکشند…
خواجه غلط کردهای در صفت یار خویش سست گمان بودهای عاقبت کار خویش در هوس گلرخان سست زنخ گشتهای های اگر دیدیی…
زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب مسخره باد گشت هر چه درختست و…
ندا رسید به جانها که چند میپایید به سوی خانه اصلی خویش بازآیید چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست…
بیا ای زیرک و بر گول میخند بیا ای راه دان بر غول میخند چو در سلطان بیعلت رسیدی هلا بر علت…
سراندازان همیآیی نگارین جگرخواره دلم بردی نمیدانم چه آوردی دگرباره فغان از چشم مکارت کز اول بود این کارت که پاره پاره…
دلارام نهان گشته ز غوغا همه رفتند و خلوت شد برون آ برآور بنده را از غرقه خون فرح ده روی زردم…