
ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
بسته شکرخنده را تا که بگریانیم
ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
بسته شکرخنده را تا که بگریانیم
ترش نگردم از آنک از تو همه شکرم
گریه نصیب تن است من گهر جانیم
در دل آتش روم تازه و خندان شوم
همچو زر سرخ از آنک جمله زر کانیم
در دل آتش اگر غیر تو را بنگرم
دار مرا سنگسار ز آنچ من ارزانیم
هیچ نشینم به عیش هیچ نخیزم به پا
جز تو که برداریم جز تو که بنشانیم
این دل من صورتی گشت و به من بنگرید
بوسه همیداد دل بر سر و پیشانیم
گفتم ای دل بگو خیر بود حال چیست
تو نه که نوری همه من نه که ظلمانیم
ور تو منی من توام خیرگی از خود ز چیست
مست بخندید و گفت دل که نمیدانیم
رو مطلب تو محال نیست زبان را مجال
سوره کهفم که تو خفته فروخوانیم
زود برو درفتاد صورت من پیش دل
گفت بگو راست ای صادق ربانیم
گفت که این حیرت از منظر شمس حق است
مفخر تبریزیان آنک در او فانیم
مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی…
یا رب این بوی که امروز به ما میآید ز سراپرده اسرار خدا میآید بوستان را کرمش خلعت نو میپوشد خستگان را…
بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد چه نقشها که ببازد چه حیلهها که…
ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن سال سال ماست و طالع…
با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا خاصه که در گشاید و گوید «خواجه اندرآ» با لب خشک…
اگر خورشید جاویدان نگشتی درخت و رخت بازرگان نگشتی دو دست کفشگر گر ساکنستی همیشه گربه در انبان نگشتی اگر نه عشوههای…
زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم دریاب مرا ساقی والله که چنینستم ای ساقی مست من بنگر به شکست…
خواهی ز جنون بویی ببری ز اندیشه و غم میباش بری تا تنگ دلی از بهر قبا جانت نکند زرین کمری کی…