
ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
عشق تو و جان من جز آتش و جز نی نی
ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
عشق تو و جان من جز آتش و جز نی نی
بر کشته دیت باشد ای شادی این کشته
صد کشته هو دیدم امکان یکی هی نی
ای دیده عجایبها بنگر که عجب این است
معشوق بر عاشق با وی نی و بیوی نی
امروز به بستان آ در حلقه مستان آ
مستان خرف از مستی آن جا قدح و می نی
مستند نه از ساغر بنگر به شتر بنگر
برخوان افلا ینظر معنیش بر این پی نی
در مؤمن و در کافر بنگر تو به چشم سر
جز نعره یا رب نی جز ناله یا حی نی
آن جا که همیپویی زان است کز او سیری
زان جا که گریزانی جز لطف پیاپی نی
از ابجد اندیشه یا رب تو بشو لوحم
در مکتب درویشان خود ابجد و حطی نی
شمس الحق تبریزی آن جا که تو پیروزی
از تابش خورشیدت هرگز خطری دی نی
ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند و نه زان مُفلِسَکان که بُزِ لاغر گیرند ما از آن سوختگانیم که از لذّت…
یک دمی خوش چو گلستان کندم یک دمی همچو زمستان کندم یک دمم فاضل و استاد کند یک دمی طفل دبستان کندم…
سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را از صبوحیهای شاه آگاه کن فساق را از عنایتهای آن شاه حیات انگیز…
زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری چون موی از آن شدم من تا تو سرم بخاری زان دست شستم…
فان وفق الله الکریم وصالکم و عاین روحی حسنکم و جمالکم تصدقت بالروح العزیز لشکرها فبالله ارحموا ذلی و عشقی فما لکم…
ناگهان اندر دویدم پیش وی بانگ برزد مست عشق او که هی هیچ میدانی چه خون ریز است او؟ چون توی را…
رسید ساقی جان ما خمار خوابآلود گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود صلای بادهٔ جان و صلای رطل گران که میدهد به خماران…
ایا خورشید بر گردون سواره به حیله کرده خود را چون ستاره گهی باشی چو دل اندر میانه گهی آیی نشینی بر…