
ادرتم علینا صفیةالمدام
فذا ربیع وصل و نوبة التلاقی
و نعمة احاطت جمیعة الانام
تداولوا کوسا واسکروا رؤسا
کذا بکون خقا ولیمة الکرام
فوصلکم مدید صلوا بلا انقطاع
و نزلکم مزید کلوا بلا غرام
فلا یهیم قلبی بظلمة اللیالی
ولا تعام عینی علت عنالمنام
گفتم که ای جان خود جان چه باشد ای درد و درمان درمان چه باشد خواهم که سازم صد جان و دل…
از بامدادان ساغری پر کرد خوش خمارهای چون فرقدی عرعرقدی شکرلبی مه پارهای آن نرگس سرمست او و آن طره چون شست…
هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می هم بهاری در میان ماه دی هر طرف از عشق تو پَر سوخته…
ای غم! اگر مو شوی پیش منت بار نیست در شکرینه یقین سرکهٔ انکار نیست گر چه تو خونخوارهای، رهزن و عیارهای…
خوش باش که هر که راز داند داند که خوشی خوشی کشاند شیرین چو شکر تو باش شاکر شاکر هر دم شکر…
ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام گرچه برفتی از برم…
توبه من درست نیست خموش من بیتوبه را به کس مفروش بندهٔ عیبناک را بمران رحمت خویش را از او بمپوش تو سمیع…
خنک آن کس که چو ما شد، همه تسلیم و رضا شد گرو عشق و جنون شد، گُهرِ بحر صفا شد مه…